شوخی با حافظ!

خواب دیدم که گروهی درِ یک خانه زدند
صاحبش را کتکی درخور و جانانه زدند

بعد از آن بر سرِ این بحث که تقصیر که بود ،
دو سه ساعت دو طرف با خودشان چانه زدند!

چون که دیدند که در بندرِ ما میکده نیست
به کتک خورده سپس تهمتِ دیوانه زدند

(رحم بر قافیه ها هم که نکردند و عجیب،
باز هم بر سرِ آن مردکِ بی چاره زدند!)

ساکنانِ «دوهزار» و «سورو» و «خواجه عطا»(۱)
پس کجا؟ با چه کسی… باده مستانه زدند؟!

سهم یارانه که واریز شد آن نیمه ی شب
همه دادند و یکی ساغرِ شکرانه زدند!

شاعر از خواب پریشانِ خودش چون برخاست
گفت: اصلا ، ابدا، هیچ کسی را نه زدند!
پی نوشت:
۱ـ دو هزار و .. از محله های قدیمی و با صفای بندرعباس هستند

سروده:راشدانصاری

نشانی تلگرام بنده

https://t.me/rashedansari

 

۴ نظر (نظرات شما) در ”;شوخی با حافظ!“

  1. حسن گفت:

    سلام
    خیلی عالیست

  2. رحیم زاد گفت:

    عالی بود استاد

  3. حسن از گناوه گفت:

    خالو جان در بندر ما کولاک به پا کردی. در شب بخارا
    شعرهای شما خیلی خیلی خوب بودن

اضافه کردن نظر

برای نمایش شکلک بر روی آن کلیک کنید

SmileBig SmileGrinLaughFrownBig FrownCryNeutralWinkKissRazzChicCoolAngryReally AngryConfusedQuestionThinkingPainShockYesNo