دومین نشست کارگاه شعر طنز به همت حوزه هنری هرمزگان روز چهارشنبه هفته گذشته زیر نظر راشد انصاری ( خالو راشد ) برگزار شد .
گزیده مختصری از آن چه که در کارگاه گذشت:
در این جلسه که تعدادی از شاعران و هنرجویان استان حضور داشتند، انصاری گفت : اگر در کاریکاتور ما به کارهای « ناجی العلی » کاریکاتوریست فلسطینی می گوییم طنز سیاه، در طنز مکتوب هم قطعاً معادل آن طنز تلخ داریم اگر چه شاید دوستانی این حرف بنده را قبول نداشته باشند و بگویند مگر می شود طنز، تلخ باشد و اساساً ماهیت و ذات طنز باید شیرین و شاد باشد.
اما من معتقدم طنز،برخی مواقع به جای خنده دار بودن می تواند گریه آور باشد درست مثل شعرهای طنز «احمدمطر» عراقی و….که تلخ است و البته بیشتر سیاسی و اما اگر فقط خنده دار باشد قطعا به سمت فکاهه رفته است که البته فکاهی هم چیز بدی نیست.
این طنز پرداز در ادامه به تعدادی از شعرهای طنز و یا طنز در اشعار شاعران گذشته پرداخت که ظاهری خنده دار نداشتند ، بلکه ما این آثار را به عنوان طنزهای پنهان و در لفافه می شناسیم . وی به عنوان مثال به این قطعه کوتاه از « سنایی » اشاره کرد که : « در تموز آن یخک نهاده به پیش / کس خریدار نی و او درویش/ این همان گفت و زار گریست / که بسی مان نماند و کس نخرید … ! » یعنی یخ ها در آن گرما همه آب شدند و ظاهرا تمام شده در حالی که کسی هم نخرید….
انصاری همچنین به طنزهای موقعیت در آثار نثرعبید زاکانی اشاره کرد و گفت : درست است که کارگاه شعر طنز است اما خوب است که بدانیم این نوع طنزها در بین انواع طنز به نظر بنده بهترین است و چه خوب که علاوه بر شعر طنز با نثر طنز هم آشنایی بیشتری داشته باشیم.وقتی عبید می گوید « قزوینی پسر در چاه افتاد ، گفت جان فرزند جایی مرو تا رَسن بیاورم » در این جا طنز موقعیت اتفاق افتاده است ! مگر کسی که داخل چاه افتاده است می تواند جایی برود تا کسی برود به دنبال تهیه طناب و نجات دادنش ! ؟
این شاعر و طنزپرداز در ادامه به طنز در آثار مولانا اشاره کرد و این قطعه را مثال زد :» روستایی گاو در آخور ببست / شیر، گاوش خورد و برجایش نشست / روستایی شد در آخور سوی گاو / گاو را می جُست شب آن کنجکاو/ دست می مالید بر اعضای شیر / پشت و پهلو ، گاه بالا گاه زیر / گفت شیر ار روشنی افزون بُدی / زَهره اش بدریدی و دل خون شدی / این چنین گستاخ زان می خارَدم / کو در این شب گاو می پنداردم … «
راشد انصاری در بخش دیگری از سخنان خود به طنز در شعر سپید و نیمایی اشاره کرد و گفت : ما در ادبیات دو دسته شعر طنز سپید و نیمایی داریم که دسته اول شعر های جدی سپید و…. منظور بنده است که به قصد طنز نوشته نشده اند اما دارای رگه های درخشانی از طنز هستند ، درست مثل برخی از آثار فروغ و شاملو و عمران صلاحی و در کل این طیف از شاعران جدی سرا گر چه مرحوم صلاحی شعرهای طنز فراوانی دارد اما در این جا شعرهای جدی ایشان مد نظر است که به عنوان مثال شعر بلند « بچه جوادیه » نمونه ای از این نوع شعر می باشد . و یا شعر « عیادت » که به قصد طنز نوشته نشده اما طنزی بسیار قوی دارد، در حالی که از مرگ سخن می گوید :
« مرگ ، از پنجره ی بسته به من می نگرد
زندگی از دم در
قصد رفتن دارد
روحم از سقف گذر خواهد کرد
در شبی تیره و سرد
تخت حس خواهد کرد
که سبک تر شده است
در تنم خرچنگی ست
که مرا می کاود
خوب می دانم من
که تهی خواهم شد
و فرو خواهم ریخت
توده ی زشتِ کریهی شده ام
بچه هایم از من می ترسند
آشنایانم نیز
به ملاقات پرستار جوان می آیند »
انصاری سپس گفت : اما گروه دیگری از شاعران سپید سرا و نیمایی هستند که آثارشان را به قصد طنز نوشته اند مثل اکبر اکسیر شاعر و طنز پرداز اهل آستارا و برخی از پیروان به اصطلاح مکتب فرانو که اغلب طنزیت بر شعریت آثارشان نیز چربش دارد .
راشد انصاری در ادامه به نمونه هایی از آثار طنز شاعران سپید سرای ایرانی و خارجی اشاره کرد که احمد مطر شاعر عراقی و شل سیلور استاین آمریکایی و … از آن جمله بودند . وی به عنوان نمونه گفت ، به این کار کوتاه احمد مطر توجه کنید :
« امروز
یک موش بزرگِ صحرایی را دیدم
که در باب نظافت سخن می راند
و کثافت ها را به مجازات تهدید می کرد
در حالی که مگسان
بر گردش کف می زدند ! »
و یا این شعر طنز از اکسیر :
میدان فردوسی
« – رخش ، گاری کشی می کند
– رستم ، کنار پیاده رو سیگار می فروشد
– سهراب ، ته جوب به خود می پیچد
– گرد آفرید ، از خانه زده بیرون
– مردان خیابانی ، برای تهمینه بوق می زنند
– ابوالقاسم ، برای شبکه سه
– سریال جنگل می سازد
وای …
موریانه ها به آخرشاهنامه رسیده اند !! »
انصاری در پایان همچنین شعر کوتاه سپیدی را از خودشان نیز قرائت کردند :
« پراید » مان که تبدیل شد به « سورن »
دیگر شعر قوی نگفتم
یعنی اصلاً شعرم نمی آید !
خدا رحمتش کند
موتور سیکلت قراضه ای که یک تنه شعر بود .
+++
با اجازه بزرگترها
باید عرض کنم
شعر ، اتفاقی است که در جیب می افتد
نه در زبان!